بیسکویت‌های خونی «بهر نبردی بی امان» | درباره حاج صادق آهنگران که در سال‌های جنگ تحمیلی با نوای ماندگار خود قوت قلب رزمندگان بود منتظران امام زمان (عج) اهل خودسازی‌اند انتظار یعنی سرشار از امید بودن نقش تأثیرگذار موقوفات در تعالی جوامع اسلامی دفاع مقدس مظلوم مانده است غفلت از گنجینه دفاع مقدس قهرمانانِ خاکی‌پوش و غریب! رفت که زود بیاد، دیگه نیومد ارادتمندی که به چندین هنر آراسته بود | درباره آینه‌کار نامدار حرم رضوی دروغگو‌ها طعم ایمان را نمی‌چشند مروری بر ویژ‌گی‌های دوستی در کلام امام رضا(ع) | رفاقتی برای دنیا و آخرت اختصاص بخش عمده‌ای از موقوفات آستان قدس به پروژه‌های عام‌المنفعه تجمع بزرگ حوزویان خراسان در حمایت از جبهه مقاومت و اعتراض به جنایات رژیم اشغالگر قدس نخستین اجلاسیه بین‌المللی واقفان و ناذران رضوی برگزار شد تولیت آستان قدس رضوی در دیدار خطبای مشهد: وعاظ با مطالعه عمیق و مخاطب‌‏شناسى منبر‌ها را پرجاذبه کنند برپایی محفل روایتگری دوران دفاع مقدس در حرم امام‌رضا(ع) گردان نانوا‌ها فرهنگ عاشورا؛ پیشران دفاع از ایران
سرخط خبرها

ما به کربلا برمی گردیم

  • کد خبر: ۲۴۶۷۷۱
  • ۰۱ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۵
ما به کربلا برمی گردیم
آرزویم این است مالک این قلب باشد و پیش از هر داده و مرحمتی ظرفیتش را بدهد.

امید چیز مهمی است، امید همه ذخیره قلب آدمی است، امید چراغ کوچکی است در پستوی قلب آدمی که خیلی باید مراقب بود تا خاموش نشود، امید گاهی خودش خاموش می‌شود و گاهی خاموشش می‌کنند و بزرگ‌ترین جنگ آدمی همین است که با آن‌هایی بجنگد که قصد بر کشتن امید دارند.

امسال هم آمده ام اربعین و خدارا شکر در اتوبان آزادگان جهان قدم می‌زنم، چشم‌ها یم را تیز می‌کنم چیزی را از دست ندهم، چشم‌ها جاری اند، در کنار یکی از موکب‌ها پیرمردی آذری گرم گفتگو و قربان صدقه رفتن حضرت سقاست، دارد دل می‌دهد و دل می‌ستاند، دارد عمیق و زلال درددل می‌کند و راز‌های مگوی دلش را بر ملا می‌کند. حسرت حال دلش را دارم، سیدجلال می‌گفت، امیدش را ناامید کردند.

به امیدش تیر زدند و امیدش را به دندان گرفت تا به حرم برسد و امیدش لب بچه‌ها را سیراب کند و نگذارد امید دل بچه‌ها خاموش شود. سیدجلال روضه می‌خواند و می‌گفت: ناامیدش کردند و همین است که هر که بیاید و هرچه بخواهد نه نمی‌گوید و ناامید از خانه اش کسی را رد نمی‌کند. تماشای حرمش خود تمنای دل است و آدم اینجا که می‌آید یادش می‌رود چه بخواهد و چه آرزو کند. 

ذهنم را جمع می‌کنم که چه بخواهم. آرزویم این است خودش در قلبم بنشیند و این خانه کوچک هر روز پذیرای یکی باشد. آرزویم این است مالک این قلب باشد و پیش از هر داده و مرحمتی ظرفیتش را بدهد. آرزو می‌کنم امید در قلبم همیشه زنده بماند. در این چند روز هزار رنگ آدمی دیدم با هزار لهجه و زبان و اعتقاد و جهان بینی ولی اعتقاد مشترکشان یکی است: حسین (ع). 

حسین (ع) مخرج مشترک همه آدم‌های اینجاست. حسین (ع) ترجیع بند قصیده بلند روزگار است و قرن‌ها می‌آید و می‌رود و بیرق نام و حضور و نور حسین (ع) همچنان برقرار است و در اهتزاز. این سفر سفر آموختن است و تجربه کردن و باید حباب فانوس عقل را قشنگ برق بیندازی تا تو را به عمق این جنون راهی باشد. چشم بر هم می‌گذاری و می‌بینی تمام شد. نشود که برسد و ببینم کوله ام را بسته ام به برگشتن. کوله ام را بسته ام به هبوط.

دوست دارم اگر برگشتنی هم هست با چشم‌هایی زلال و دلی روشن و صیقل خورده برگردم. باید حالا دیده هایم را بریزم روی میز نوشتن و کاشی کاری قاب‌ها را شروع کنم. باید برای نیامده‌ها از دیده هایم بگویم. از طعم اشک‌ها و چای‌ها و شربت‌ها و روضه ها. باید بگویم از حسین (ع) خودش را خواستم که حسین (ع) خواستن، هم دنیا دارد و هم آخرت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->